پیدای پنهان

شهید شناسی

پیدای پنهان

شهید شناسی


بسم الله الرحمن الرحیم



❓در ابتدا بیوگرافی مختصری از زندگی پدرمحترم  را بیان بفرمائید.


حاج احمد متولد ۱۳۵۲بود از روستای شم آباد از توابع شهرستان سبزوار و ۳۰ کیلومتر تا مشهد مقدس راه دارد.

این روستا به لطف یه حاج شیخی که حدودا صد سال پیش در روستا زندگی میکرد که از لحاظ علمی ،فرهنگی،مذهبی  فوق العاده روستای قوی هستش و تعدادی از همین روستا طلبه شدند و در زمان دفاع مقدس ۴۵ شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است و تو منطقه سبزوار بیشترین شهید متعلق به همین روستا است. که حاج احمد آقا(شهید مدافع حرم حاج احمد جلالی نسب) ۴۶مین شهید است. که از دوران ابتدایی پدر بزرگم مهاجرت میکنه به شهر قم در ایام راهنمایی و دبیرستان تقریبا مصادف با ایام جنگ بوده پدر بزرگ و عموی بزرگم توفیق شرکت در جنگ را داشتند اما حاج احمد نه چون بعد از عموی بزرگم فرزند دوم خانواده بودند .و بعد از ایام جنگ در نانوایی که متعلق به پدر بزرگم بود مشغول کار می شوند . یه یک سال و نیم درس طلبه گی  خوند اما چون فشار مالی که به پدر بزرگم بود مجبور شد به حاج احمد بگه کار دست رو ول کن و بیا تو نون وایی پیش من کار کن و بعد از اینکه حاج احمد از آیت الله اراکی استفتا  میکنه که درس بخونم یا حرف پدر مو گوش کنم؟ در جواب میفرمایند بهتره درس رو رها کرده و به کمک پدر بری و دوباره بر میگرده تو نون وایی مشغول میشه و همون ایام کار که مصادف بود با دوران ازدواج و سربازی رفتن شرایط ورود به سپاه پاسداران مهیا شد وارد کادر سپاه شدند از سال ۱۳۷۲ بعد تا زمان شهادت در سپاه بودند و در مجموع چهارتا فرزند از خود به یادگار گذاشته اند  از لحاظ سنی بزرگتر من هستم یه اخوی دیگه داریم که یک سال و نیم از لحاظ سن از من کوچیکتره و ایشون نیز متاهل است و یه خواهر برادر کوچیکتر یادگار از ایشون موند. 


❓ رفتار شهید با پدر و مادرشون چگونه بود؟

الحق والانصاف اگه بخوایم شعار ندیم فوق العاده احترام پدر و مادر رو نگه می داشتند و من الانم احساس میکنم به نسبت از هم سن و سال هام موفقیت دارم علتش همین احترام به پدر و مادر است چون هم پدر و مادر م احترام پدر مادر رو نگه می داشتند رو من هم تاثیر گذاشته هفته ای حداقل۳ به پدر مادر شون سر میزند 



❓ چه توصیه هایی به مادرمحترم میکردند؟  ایشون در باره مسائل تربیتی ما حساس بودند و در همین مورد به مادرم توصیه هایی داشتند 




❓ارتباط شهید با دوستانش چگونه بود؟

حاجی زیاد مشغول کار بود و ما زیاد توخونه نمیدیدمشون 

و درمورد کار خیلی جدی بود ودر کنار جدیت با همکارشان خیلی گرم صمیمی بود


❓رابطه شهید با قرآن و دعا چگونه بود؟

حاجی حاضر بود روزی باهم بشینیم قرآن بخونیم و ایشون غلط های مارو بگیرین و توصیه ای  به هیئت رفتن من و برادرم  داشتند



❓از اینکه فرزندشهید هستید چه احساسی دارید؟ راستش رو بگم احساس غرور 




❓وقتی دلتنگ پدرمیشویدچطوراین دلتنگی روبرطرف می کنید؟

من چون پدرم پیکری ازش برنگشته و مزاری ندارند 

موقع ای که پدر و مادر بزرگم به رحمت خدا رفتند تو قبرستان بقیع قم یک قبری خریداری کردند برای زمان مرگ شون و سفارش کردند اگه شهید شدم تو گلزار شهدا علی ابن جعفر دفن کنید اگر نشدم تو همین قبرستان بقیع 

و بعد از شهادت یک تشیع جنازه نمادین تو روستا انجام گرفت و یک سنگ قبر تو گلزار روستا دارند و یکی در امام زاده علی ابن جعفر در گلزار شهدا قم و یکی هم قبرستان بقیع و موقع دلتنگی تو جای خلوت مداحی منم باید برم  سید رضا نریمانی رو گوش میدم و جایی که خیلی به من آرامش میده موقع رفتن به بهشت معصومه با لا قبر شهدای مدافع حرم افغانی و پاکستانی است 



❓نظرشهیدبزرگواردرباره ولایت فقیه چه بود؟

اصل اساسی تمام تصیم مهمش ولایت فیقه بود از صمیم قلب حضرت آقا رو دوست داشتند و خیلی حساس بودند تو انتخاب نامزد های انتخاباتی ملاک ایشون ولایت فیقه بود 


❓ به کدام ائمه ارادت خاصی داشتند؟

تو دهه اول محرم اولین نفر بودند به هیئت رزمندگان میرفتند و آخرین نفر بیرون می آمدند و پذیرایی از عزاداران



❓اگرصحبتی بااعضای کانال عاشقان شهادت داریدبفرمایید.

فقط میتونم دعاشون کنم 


❓بعنوان اخرین سوال توصیه شمابه هم سن سال های خودتون چیست؟

من کی باشم توصیه به کسی بکنم  اگه قرار باشه کسی توصیه بکنه هم سن و سال من نیست بهترین توصیه توصیه اهل بیت هست



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۲:۵۷
خادم الشهدا عاشقان شهادت





🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹


مشروح مصاحبه 👇👇


۱۔لطفا خودتون معرفی کنید❓


✅بنده نظری هستم

همسر شهید مدافع حرم 

طلبه بسیجی مداح اهل بیت حجت اسدی


۲.لطفا شهید بزرگوار معرفی کنید❓


✅شهید حجت متولد سال ۱۳۶۲ قزوین 

دیپلم نقشه کشی صنعتی و بعد وارد حوزه علمیه شدند و تا پایه سه در تهران و بعد تا پایه ششم قزوین و بعد وارد حوزه علمیه قم شدند و تا پایه ده در قم تحصیل کردند📘


۳.لطفا بفرمایید ازدواج شما و شهید بزرگوار چگونه رقم خورد ❓


✅یک روز پدرم که روحانی هستند و اهل دل صبح مادرم رو صدا کرد و با هم به بازار رفتند و با یک ماشین پر از وسیله برگشتند از مادرم پرسیدم اینا چیه گفتن بابا دیشب خواب امام زمان عج,رو دیدند 

و آقا به بابا گفتن به زودی دو داماد خوب نصیبتون میشه 

یه ماه بعد اقا مجید دامادمون که واسطه ازدواج من و شهید بودند به خواستگاری خواهرم و شش ماه بعد اقا حجت به خواستگاری من اومدند😍


۴.طول زندگی مشترک شما و شهید چند سال بود ؟ وثمره این ازدواج آسمانی چند فرزند است❓


✅۱۲ اسفند سال ۷۹ من و اقا حجت به عقد هم در اومدیم و ۲ اسفند سال ۹۴ ایشون به شهادت رسیدند 

حاصل ۱۵ سال زندگی مشترک سه پسر هست 

اقا محسن متولد سال ۸۲

اقا مجتبی متولد ۸۹ 

اقا محمد حسین ۹۴


۵.لطفا از فعالیتهای فرهنگی مذهبی آقاحجت بزرگوار بفرمایید❓

✅اقا حجت از فعالان فرهنگی💪 شهر قزوین بودند فعالیت ایشون محدود به شهر قزوین نبود ایشون فعال در راهیان نور بودند اولین گروهی که یادمان والفجر یک رو برپا کرد به مدیریت شهید بود مسئولیت معراج و چندین یادمان دیگه از افتخارات شهید است البته ایشون همیشه خودشون رو خادم شهدا میدونستند و هرگز نشنیدم که بگن من مسئول هستم 

سال ۹۱اقا حجت اوایل اسفند رفتند معراج شهدا اهواز و من و بچها ۵ فروردین رفتیم پیش ایشون ازشون پرسیدم اقا حجت اینجا پست شما چیه 

گفتن خادم هستم

من هم به هر کس که سوال میکرد همسرتون چه کاره هستن میگفتم خادم 

یکی از خانمها سوال کرد فامیلی همسرتون?

وقتی اسم اقا حجت رو گفتم برق از سرشون پرید و گفتن اقای,اسدی که مسئول معراج هستن 

من جا نخوردم چون این حرکت بعید نبود از اقا حجت 

بعد که اقا حجت رو دیدم گفتم 

اقا حجت باشه حالا من غریبه شدم گفتن چطور ماجرا رو که تعریف کردم گفتن ما اینجا همه خادم هستیم

موکب زنی اربعیین در کربلا 

راه اندازی صحن حضرت زهرا در نجف و برگزاری اولین مراسم در این صحن از امور فرهنگی شهید هست


۶_.خانم اسدی در طول زندگی مشترک جاهای بود که حس کنید آقاحجت عزیز ماندگار نیستن❓


✅بله هر وقت با هم صحبت میکردیم و من از آینده میگفتم

که نوهامون دختر میشن و ...

 اقا حجت میگفت شرمندم خانم من اون موقع نیستم و این رو اینقدر با یقین میگفت که من گریه میکردم


۷_ارادت خاصه آقاحجت بزرگوار ب کدامیک از معصومین بود ؟ و آیا  میان شهادت و این ارادت رابطه ای است❓


✅با مشورت بچهای پایگاه و اینکه اقا حجت تو نوجوانی به هیئت حسین جان ع حاج منصور زیاد میرفتن یادم هست که گفتن نام حسین جان ع رو خیلی دوست دارن


8_انتخاب اسم این هییت چگونه رقم خورد❓

✅به خاطر دارم اقا حجت برای انتخاب اسم خیلی دغدغه داشتن با انتخاب این اسم آروم شدند



۹_اولین اعزام شهید عزیز به سوریه کی بود¿


✅اولین اعزام ایشون بود

 ۱۰بهمن از خونه رفتند و ۲ اسفند به شهادت رسیدند😭



۱۱.چگونه از شهادت همسر بزرگوارتون مطلع شدید❓


✅کسی خبر نداشت اقا حجت سوریه هست جز چند نفر از نزدیکان 

خواهر من شنیده بود اقا حجت تو سوریه شهید شده

 سراسیمه زنگ زد که مگه اقا حجت سوریه هست 

من هم چون به اقا حجت قول داده بودم به کسی نگم کجا هستن گفتم نه 

خواهرم گفت خدا رو شکر اخه میگن اقا حجت تو سوریه شهید شده

بی اختیار افتادم دیدم در خونه باز شد و تو لحظه ای خونه پر شد از جمعیت بلند گریه میکرد به خودم اومدم 

یاد حرفای اقا حجت افتادم که میگفت 

خانم حواست باشه تا حالا دوستای من شما رو ندیدن صداتو نشنیدن نکنه وقتی من شهید شدم بلند گریه کنی 

و ساکت شدم و اروم و استین به دهان گریه کردم❓


 12 آدرس مزار شهید رو لطف میفرمایید 


✅مزار شهدای قزوین 


🌹خداوند انشا الله این شهید بزرگوار رحمت کنه و اهل بیت( علیهم السلام )

همنشین کنه و ماهم از شفاعت این شهید بزرگوار بهره مند شویم 🌷


#مصاحبه_همسر_محترم _شهید_مدافع_حرم🌺

#شهید_حجت_اسدی🌺

#کانال_عاشقان_شهادت🌹

@asganshadt



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۰
خادم الشهدا عاشقان شهادت



🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹

🌹🌹

🌹

بسم الله الرحمن الرحیم



❓در ابتدا بیوگرافی مختصری از زندگی برادرتان را بیان بفرمائید.


❣شهیدمحسن حججی متولد۲۱تیر۱۳۷۰هنگام اذان ظهردرنجف آباداصفهان به دنیااومدند



❓ رفتار شهید با پدر و مادرتان چگونه بود؟


❣مهم ترین صفت اخلاقی که داشتنداون احترامی بودکه به پدرومادرمیذاشت هرروزکه میومدخونه ی پدرومادرم دستشون رومیبوسیدن حتی اگه روزی چندبارمیومدندهرچندباردست پدرومادرم بوسه میکرد



❓ چه صحبتها و توصیه هایی به شما خواهران می کرد؟


❣وقتی داشت میرفت بهمون پیام داداگه غم واندوهی به دلتون اومدبه یادغم واندوه ومصیبت حضرت زینب بیفتیدوخودتون روباخوندن قرآن آروم کنید


❓رابطه شهید با دعا چگونه بود؟


❣زیادحدیث کساوزیارت عاشورامیخوند



❓از اینکه خواهر شهید هستید چه احساسی دارید؟


❣ازاینکه خواهرشهیدم واقعاخوش حالم که خدااین لطف روبه ماکرده وماروجزءخانواده خانواده شهداقرارداده خوشحالم که تونستم ذره ای ازمصیبت هایی که کشیدن روبچشم امیدوارم که لیاقتش روداشتم




❓وقتی دلتنگ برادرتان می شوید چه می کنید؟


❣وقتی دلتنگش میشم قرآن میخونم عکسش روبغل میکنم وکلی باهاش حرف میزنم واقعاآرومم میکنه




❓وقتی آقاعلی بی تابی میکنندچجورآرام میشوند؟


❣علی آقاخودآقامحسن رومیبینه همونجوری که خودش توصوت آخرش گفت هرجابری پابه پات میام ونمیزارم کمبودسایه پدررواحساس کنی واقعاهمراهش هست ماازرفتارش واقعامیفهمیم که پدرش رومیبینه وقتی بی قرارمیشه آرومش میکنه



❓رازمحبوب شدن شهیدحججی چیست؟


❣رازمحبوب شدنش به نظرمن اون اخلاص واقعی بودکه توکارهایش داشت واینکه مردعمل بودهرکاری میکردفقط برای خدابود



❓نظرشهیدبزرگواردرباره ولایت فقیه چه بود؟


❣درباره ی ولایت فقیه دست نوشته داشت که نوشته بودشهادتم صدق گفتارم روتاییدمیکنه راه ولایت همان راه علیست رهبربرحق سیدعلیست

واینکه تووصیتش نوشته من به یقین رسیده ام که امام خامنه ای نائب برحق امام زمان (عج)هستند



❓کدام شهیدروبیشتردوست داشتند؟


❣شهیداحمدکاظمی روخیلی دوست داشت البته به همه ی شهداارادت داشت مثل شهیدابراهیم همت وشهیدابراهیم هادی



❓ به کدام ائمه ارادت خاصی داشتند؟


❣به همه ی ائمه ارادت داشتندبیشترازهمه به حضرت زهرا(س)وامام رضا(ع)وامام حسین (ع)



❓قضیه اتکیت لباس شهیدچه بود؟


❣روی اتکیت لباسش نوشت جون خادم المهدی جون یکی ازیاران امام حسین(ع)

بودکه طبق روایت امام حسین جون روخیلی دوست داشته وخیلی به اون عزت داده چون جون خیلی خالص بوده محسن هم دوست داشته مثل جون برای امام زمان(عج)باشه




❓ازچگونگی اعزام برادرتان بفرمایید


❣کلادوبارسوریه رفت سال ۹۴و۹۶

باراول که رفت سوریه مانمیدونستیم ولی باردوم که میخواست بره یک ساعت قبلش اومدخونه ی مادرم من اونجابودم گفت من دارم میرم سوریه دیگه زنگ زدم به خواهرانم گفتم وکلی گریه کردیم چون واقعابه دلمون رسیده بودکه این رفتن محسن دیگه برگشتی نداره واین خداحافظی خداحافظی آخره واقعاچشماش وهمه حالتاش مثل شهداشده بوددیگه دل نداشت براپرکشیدن ورسیدن بخدا



❓بعنوان اخرین سوال توصیه شمابه جوانان امروزی چیست؟


❣توصیه من به همه ی خانم هااین هست که واقعاماحداقل کاری که میتونیم تواین جامعه بااین اوضاع کنیم این هست که چادرمون که نشانه ی چادرمادرمون حضرت زهرا(س)هست روحفظ کنیم



🌹

🌹🌹

🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹


@asganshadt


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۲
خادم الشهدا عاشقان شهادت




🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#معرفینامه 

#شهیدمدافع_وطن

#پویا_اشکانی 


نام و نام خانوادگی : پویا اشکانی


فرزند : عباس


تاریخ تولد : ۱۳۷۷/۹/۴


محل تولد : کرج


تعداد خواهر و برادر : یک خواهر و یک برادر


وضعیت تاهل :متاهل.

 

تعداد فرزندان : ندارد


لقب : شهید دهه هفتادی


 میزان تحصیلات : دیپلم


علاقمند : ورزش کشتی و بدنسازی (قهرمان وزن۸۵ کیلو ؛ مدال طلا و نقره مسابقات پرس سینه)


تیکه کلام : دنیا دوروزه ؛ چون میگذرد غمی نیست


مدت خدمت درنیروی انتظامی  : 

۹ ماه


درجه : سرباز

 

نحوه شهادت : در عملیات مربوط به دستگیری قاچاقچی مواد مخدر ؛ به دست قاچاقچی سوزانده شد و پس از ۴۳ روز بستری شدن در بیمارستان به فیض شهادت نائل آمد


محل شهادت : محل درگیری کمالشهر کرج


تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۹/۲۲

 

آدرس مزار : کرج ؛ کمالشهر ؛ امامزاده محمد و سکینه خاتون ؛ قطعه شهدا ؛ ردیف اول ؛ قبل از آبخوری دوم


🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸







🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#خصوصیت_بارزاخلاقی

#شهیدمدافع_وطن

#پویا_اشکانی


پویا پسر سر به زیری بود اگر گاهی بحثی پیش میومد یا از دست کسی ناراحت میشدن همیشه سکوت میکردن و چیزی نمیگفتن


#ازدواج 

#ازلسان_همسرگرامی 


۱۷ آبان ۹۵ روزی بود که پویای من تو سن ۱۷سالگی به مامانش (عمه ام) از علاقه اش به من میگه و ۱۰فروردین ۹۶رسما میان خواستگاری؛ آقاپویا برای مراسم خاستگاری  نبودن؛  مامانش بهم گفت: که از دایی وزندایی  خجالت می کشید ونیومده بود. منم نبودم روز خاستگاری؛ بعد که اومدم خونه از آبجی پویا پرسیدم ‌. دیدم همه چی حل شد شکر خدا و مشکلی پیش نیومده بود. پدرم بهم گفت: من گفتم هر چی دخترم بگه؛ نظر من رو پرسید من هیچی نگفتم از شرم و حیا ؛ همون سکوت علامت 

رضاست. 


#مراسم_عقد


من و پویا از بچگی علاقه داشتیم اما حجب حیامون  همیشه مانع از ابراز این علاقه می شد. بالاخره ۱۳خرداد  ۹۶ب عقد هم آمده ایم. در دوران عقد پویا سرباز بود و قرار بود عید ۹۷ زندگیمان را شروع کنیم که خداوند جوری دیگر برایمان رقم زد. زمان قرائت خطبه عقد صدای ضربان قلب خودم و پویام رو می شنیدم. خطبه عقد که می خوندن باراول دوم برخلاف همه عروسها گفتن عروس داره سوره ی نور می خونه؛ بار دوم برای خوشبختی مون دعا کردم و

بار سوم با استناد از آقا امام زمان علیه السلام و شهدا با اجازه از پدر و مادرم و بزرگترا بله را گفتم. حاج آقا هم بعداز عرض تبریک و مبارک باشی 

گفتند: ماشاالله که آقای داماد سرباز اسلام هستن ان شاالله سرباز امام حسین علیه السلام بشند؛ سفید بخت بشید ان شاالله. دعای عاقدمون چه زود به استجابت رسید و پویام تو ایام اربعین سرباز امام حسین علیه السلام شد. عاشقی من و پویا دوران شیرینی بود.


🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸


@asganshadt






🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#احترام_به_همسر 

#ازلسان_همسرگرامی 

#شهید_مدافع_امنیت

#پویا_اشکانی


ما در سن پایینی ازدواج کردیم هردونفرمان هفده ساله بودیم ولی چیزی که در پویا عجیب بود احترامی بود که برایم قائل بود؛ پویا آنقدر در احترام گذاشتن و محبت کردن به من بالا بود که گاهی فکر می کردم با یه عارف دینی ازدواج کردم. 


#توجه_به_ورزش 


پویا توجه بالایی به ورزش داشتن طوری که چندین مدل طلا و نقره در پرس سینه دارد و عکسهای از شهید به یادگار مانده کاملا مشخص است ورزشکار هستند.


🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸

@asganshadt


http://asganshadt.blog.ir


http://shidalimiralizadh.blog.ir




قسمت ۴ 








 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#رمز و راز عاشقی

#ازلسان_همسرگرامی 

#شهید_مدافع_امنیت 

#پویا_اشکانی 


پویا میامد دنبالم منو میبرد خونشون 

پویای من سرباز نیروی انتظامی بود

هرموقعه که با ماشین از دم خونه رد می شد تک آژیر  میزد منم با ذوق میرفتم پنجره رو باز میکردم  و براش دست تکون میدادم. پویاهم بعد اینکه میدید منو بوق میزد  برام و میرفت....  الان که هفت ماه میگزره از شهادتش هربار صدای اژیر میشنوم یاد پویام میوفتم.این یه رمز یه نشونه بود برامون.چون کنار همکاراش  نمیتونست بگه دوست دارم  با بوق و اژیر میگفت و من تنها کسی بودم که معنی این آژیر هایی که میزد رو میفهمیدم و کلی ذوق میکردم.





 چیزی که درمورد پویا عجیب بود جایگاهی بود که برای شریک زندگیش قائل بود.و مرد واقعا کاملی بود . خب ما هردو خیلی سنمون کم بود ولی پویا مثل یه عارف  برام جایگاه بالایی قائل بود. اصلا طاقت یه قطره اشک منو نداشت. آخ چقدر الان که مرور خاطرات می کنم دلتنگشم.


🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸

@asganshadt






من زمانی که دوم یا سوم دبیرستان بودم  مستند شهید حمیدسیاهکالی رو دیدم و خیلی دوست داشتم از  زندگی شون الگو برداری کنیم ...یه جورایی زندگی من و پویام به زندگی این شهید و همسرشون گره خورده بود

اونجایی که همسرشون میگفتن پاییز فصل خوب ما بود...دقیقا واسه ماهم همینجور بود تولد پویام آذر بود..شروع عاشقیمون پاییز بود...و شهادت پویام هم آذرماه بود....

یا همینکه ایشون رمز مخصوص داشتن خیلی اتفاقی  این آژیر هم شد رمز ما.

اتفاقا ماهم مثل شهیدسیاهکالی و همسرشون دختردایی پسر عمه بودیم

و خیلی شباهت های دیگه...

دوست داشتم زندگیمون شبیه زندگی شهدا باشه...وهمینطور هم شد


🌹شهید مدافع وطن شهید پویا اشکانی 🌹


@asganshadt















🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#داغ_سه_نفر

#راوی_دایی_گرامی

#شهید_مدافع_امنیت 

#پویا_اشکانی

 

روز عقد به پویا گفتم: پویا جان جون تو و جون مهرناز؛ میدونی که ما چقدر دوستش داریم مواظبش باش، دخترم رو اول به خدا بعد به تو می سپارم. پویا هم گفت: دایی جان خیالتون راحت مثل چشمام ازش مراقبت می کنم؛  بیشتر از خودم حواسم به مهرناز هست نمیزارم آب تو دلش تکون بخوره. پویاجان مرد بود سر حرفاش بود قول می داد پاش می موند اما اینبارنشد سرنوشت جوری که فکر 

می کردیم رقم نخورد. پویا جان خیلی با ادب بود هر وقت من میومدم جلوی پام بلند می شد همیشه احترام میزاشت به ما ؛ تو این مدت بی احترامی ازش ندیدیم. خیلی پسر عاقلی بود خیلی بیشتر از سنش می فهمید رفتاراش مثل یک مرد پخته و کامل بود من خیالم راحت بود که دخترم رو سپردم  دست پویا. من با از دست دادن پویا سه نفر رو از دست دادم پویا هم پسرم بود هم خواهر زادم بود هم دامادم بود. 


#کمک_به_باغبون

#ازلسان_عمه_گرامی_شهید


یه روز ما با پویا باغشون رفته بودیم هعی صدا کردیم که پویا بیا کمکون دیدیم رفته یه گوشه داره تلفنی با خانومش صحبت میکنه. بعد از اینکه بالاخره صحبت هاشون تموم شد دیدیم غیب شد. گشتیم دنبالش دیدیم رفته به یک پیر مردی که اون اطراف بود کمک میکنه و میوه هاش رو جا به جا میکنه؛ بهش گفتیم: بیا کمک ما؛ گفت: این حاج آقا واجبتره کار ایشونو انجام دادم میام.


🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸

@asganshadt










🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#خاطرات_امیردایی

#راوی_دایی_گرامی

#شهید_مدافع_امنیت 

#پویا_اشکانی

 

من باپویاجان خیلی خاطره داشتم چون  پدر و مادرم شهرستان بودند ومحل کارمن تهران بود. چندسال خونه اونا میموندم چه وقتایی که باهم استخروفوتبال وهیتهای مذهبی 

می رفتیم. مسجد امام سجاد

"علیه السلام" درمیدان توحید کرج ومسجدجامع حصارک بالا پای منبر شیخ مجتبی ایمانی. یادش بخیر شبهای قدرهیئت بیت الزهرا "علیهاالسلام" شاه عباسی کرج چندین سال بود از بچگی پویا جان بهمراهه پسرخاله هاش و برادرش همون هیأت می رفتیم. شیرین ترین لحظات که توهیئت بودیم لحظاتی بود که 

می دیدم خواهرزاده هام گوش به روضه اباعبدالله "علیه السلام" و  واقعه کربلا می دادن و اشک می ریختن اون لحظه ها انگار همه دنیا مال من بود شوخیهای بعدازهیئت چون به قول بزرگی گریه برای سیدالشهدا شادی 

می آورد واقعا همینطور بود به قولی شارژ می شدیم. وای موقعه غذا خوردن چندین سال شبای قدر آخر  مراسم سحری میدادن ماهم غذامونو می گرفتیم روی پله مغازه ای 

می نشستیم می خوردیم تندتند تا اذان نزده. پویا جان به همراه پسرخالش مجتبی خیلی خوش اشتها بودن می گفتن امیردایی غذای هیات خیلی خوشمزست می چسبه. پویا جان کاش یه شب قدر هم میومدی باهم احیا می گرفتیم. کدومشو بگم براتون آخرین باری که استخر رفته بودیم پویا جان خیلی منوترسوند آخه رفت شیرجه زدتوعمق زیاد دیر اومد رو آب؛ قبلش شناش زیاد خوب نبود عمق کم شنا می کرد. نگو آقا رفته بود پیش دوستش یادگرفته بود. عاشق مداحی حاج مهدی اکبری بود. روضه حضرت رقیه"علیهاالسلام" آتیشش میزد یادمه یه واسمی روضه حضرت رقیه "علیهاالسلام" خونده شد دیوانه وار اشک می ریخت خواهرش نازنین زهراسه سالش بود پویا می گفت: امیردایی حضرت رقیه "علیهاالسلام"

هم مثل خواهرم نازنین زهراسه سالشه چطور اون نامردا دلشون اومد بزننش و موهاشو بِکشند. کاش بودی یکبار دیگه این جملات به زبون 

می آوردی. اما نه خوش به سعادتت پر کشیدی. دایی جان منو هم دریاب خیلی داغونم خودت میدونی من چی می خوام. میدونم لیاقتشو ندارم اماتو بخوای میشه. پویا جان راستشو بگم دلم برات تنگ شده. مگه نمی گفتی بچت پسر باشه می برمش باشگاه.

خیلی سخته خاطراتی که باهم داشتیمو به زبون آوردن. کدومشو بگم نزدیک بود که پسرم به دنیا بیاد شبهایی که من سرکار شیفت شب بودم همسرمو می بردم خونه خواهرم یعنی خونه پویا اینا؛ (از زبان همسرم. امیرپویا جای برادرمه آخه چقدرنجیبه چقدرباحیا) ؛ تا اینکه جنسیت بچه 

می خواست مشخص بشه پویا 

 می گفت پسر بشه ؛ نازنین زهرا 

می گفت: دختر بشه. بعد که مشخص شد پویا خیلی خوشحال شد.

وای تمام این لحظه ها جلو چشممونه چه کنیم باخاطراتت پویا جان. کاش بیشتر پیشت بودم. به حق گفتن که شهادت به سراغ همه میآید و بو 

می کند بوی دنیابدهی رهایت 

می کند. پویا تو اصلا بوی دنیا 

نمی دادی. چقدر تمایل داشتی بریم سوریه ای وای حتی رو تخت بیمارستان بودازپشت شیشه با اشاره گفتم نمیای بریم سوریه مدافع حرم.

به ولله بااشاره گفت: میخوای بری منم میام. پویا تو رفتی و بوی رفتنت مرا بیچاره کرده. دست منم بگیر. وای خدایابهم طاقت بده. شب عقد پویا چقدر شیرین بود خواهرزادم بابرادرزادم دارن باهم 

ازدواج می کنن. دوتا فرشته که دارن باهم پیوندمی خورند. قبل ازاینکه عاقدصیغه عقدوجاری کنه رفتم در گوشش گفتم: پویا جان دعا کن این لحظه ها هرچی ازخدا بخوای بهت میده. پویا جان برای سلامتی آقا امام عصر" عجل الله تعالی فرجه شریف" و ظهورش دعا کن با اون بیان شیرینش گفت: باشه امیردایی باشه، دوتا فرشته دستاشونو رو به آسمون گرفتن خطبه عقدخوانده شددوتا کبوتر عاشق یکی شدن پذیرفتن و همه ما خوشحال. امابیشتر از هفت ماه طول نکشید پویا پرکشید و همسر عاشقش باخاطراتش ماند. مدت کوتاهی باهم عقدکرده بودندهفت ماه؛ اما چقدر بینهایت دردل هم جا گرفته بودن. برای همسرعاشقش سخت است اما از اهل بیت

" علیهم السلام" مدد می گیرد و با عزم راسخ ادامه دهنده راه همسرش هست. همسرشهیدبودن هم توفیقش کمترازشهادت نیست.


🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸

@asganshadt







🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌹🌿🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#شهادت 

#ازلسان_همسرگرامی 

#شهید_مدافع_امنیت

#پویا_اشکانی 


شهید اشکانی سرباز نیروی انتظامی  به عملیاتی مربوط به دستگیری قاچاقچی مواد مخدر اعزام 

می شوند. این قاچاقچی که قصد داشت خانه و خانواده اش را بسوزاند پس از اینکه ماموران در محل حاضر شدند قاچاقچی با ماموران همکاری نکرده و در را باز نکرد. ماموران ناچار به شکستن در شدند. شهید اشکانی چند بار در را هُل میدن لگد میزنن  تا در باز شود. یک مرتبه قاچاقچی در 

را باز می کند و بنزین را که قبلا آماده کرده بود تا روی خانواده اش بریزد، روی  ماموران می ریزد و بدلیل اینکه شهید اشکانی جلوتراز بقیه ایستاده بودند بیشترین  بنزین  به بدن ایشان ریخته می شود. همان لحظه فندک می اندازد و آپارتمان منفجر شده و ماموران وشهیداشکانی پرت می شوند پایین که شهید براثر پرت شدن سرش 

می شکند و لباس هایش سوخته بود تا لباس ها را در بیارورند طول کشید و کمربندش چون قسمت فلزی داشت داغ شده بود نتوانست باز کند. همین باعث شد کمرش و پشت پهلوش آسیب شدید ببیند و سوختگی اش عمیق تر شود. دست چپ تا آرنج، دست راست کامل، بازوها و ساعد، کف دست، صورت یک مقدار کم  و پاها نیز کاملاً سوخته بود. آتش، دود و بنزین به دهانشان 

وارد شده بود و ریه ها نیز سوخته و عفونت کرد. پس از ۴۳ روز بستری بودن در  بیمارستان و تحمل رنج و درد ناشی از سوختگی صبح روز  چهل و سوم ۲۲ آذر ۱۳۹۶  ساعت ۸ صبح به فیض شهادت نائل آمدند.


(روحشان شاد و یادشان گرامی)


🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸

@asganshadt








قسمت #آخر و #وصیت_نامه



🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌿🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸🌹

🌸

#وصیت_لسانی

#شهید_مدافع_امنیت 

#پویا_اشکانی 

#به_همسرگرامیشان


ایشان قبل از رفتن به ماموریت فایل صوتی چند جمله پر اهمیت را بصورت سفارشی وصیت  نمودند و خدمت همسرشان ارسال کردند که باهم می خوانیم .

خانمم من دارم میرم اگر برگشتم که هیچ اگر برنگشتم ...  شما


۱-مواظب خودت باش 

۲-درسهایت را خوب بخوان 

۳-حرف پدرو مادرت رو گوش کن 

۴-تنهایی جایی نرو 

۵- چادر رو از سرت جدا نکن 

۶- بیرون منزل میری آرایش نکن


اگر دیگه نتونستم زنگ بزنم مواظب خودت باش عزیزم .

شهدا همیشه صادقانه و با محبت قلبشون دلنگران ما هستند .پس عزیزان به توصیه های شهدا عمل کنیم . اون شش نکته مهم در صحبتهای شهید پویا اشکانی را که به همسرش سفارش نموده است را رعایت کنیم تا مورد شفاعت شهدا قرار گیریم . چرا که شهید قدر چادر مادر سادات را می دانسته و همواره به همسرش سفارش می کرده که جلوی نامحرمان با حجاب و باچادر و بدون آرایش باشد و احترام والدین را سفارش نموده  و اینکه همسرش 

درس خوان واقعی باشد و اهمیت 

می داده به علم و دانش و اینکه همسرش با بصیرت باشد و با درک و فهمم وارد زندگی مشترک شود . و چون جامعه پر از گناه و فساد اخلاقیست همسرجوانش را سفارش نموده است تنهایی جایی نرود که اتفاق ناگواری برایش نیافتد.


(دوستان به وصیت شهدا اهمیت بدهیم.)


🌿🌿🌿🌿🌿


#مناجات_باخدا

خدایا آدمهای پست و دشمنان دین و قرآن و خودخواهان و خودپرستان و وطن فروشان داغهای زیادی بر دل این ملت گذاشتند. در این روز جمعه دست به دعا برمی داریم  وسلامتی و ظهور حضرت حجت ابن الحسن العسکری منتقم آل الله را به درگاهت خواهانیم تا بیاید و با قدوم مبارکش مرهمی بر دل زخم خورده یکایک ما باشد.😔

دوستت داریم آقاجان . هرچه زودتر بیا💐 

اللهم عجل لولیک الفرج 🌹


🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌿🌸🌹

🌸🌸🌹

🌸

@asganshadt






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۱۹:۵۶
خادم الشهدا عاشقان شهادت





🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 

🌹سلام خدمت دختر محترم شهید عبدالمحمد نوادر 🌷

تشکر که دعوت مارو پذیرفتین 

اگر آماده شروع کنیم


سلام

ممنونم بفرمایید✅


❓خودتان رامعرفی کنید.


✅محدثه نوادر هستم 

فرزند سوم شهید نوادر


❓از دوران کودکی پدربزرگوارتان بفرمائید


✅پدر من از بین هشت تا خواهر برادر بچه ی چهارم بوده و بخاطر فقر خانوادشون از هفت سالگی گچ بری میکردن و به سختی هم درس میخوندن


❓پدرمحترم درچه سالی عازم جبهه شدند؟


✅از اغاز جنگ 

سال ۱۳۵۹ رفتن 

۹۶ ماه جبهه داشتن


❓درچه سالی وباچه انگیزه ای واردنیروانتظامی شدند؟


✅سال ۱۳۵۷ ک انقلاب پیروز شد 

ایشون وارد کمیته شدن و پاسدار بودن


❓خصوصیات اخلاقی شهید بزرگوار را بفرمایید؟


بابا ادمی مذهبی بود اما خشک مذهب نبود 

توی کارش جدی بود اما به وقتش هم خیلی شوخی میکرد 

نترس بود خیلی مهربون و خوش اخلاق بود .مردم دار بود .


همه از کوچیک و بزرگ دوستش داشتن 

بعد از شهادتشونم خیلی ها واقعا غمدار شدن 

بین اون چیزی ک اعتقاد داشتن و عمل میکردن فاصله ای نبود 

حرف و کارشون یکی بود✅


❓خاطره ای باپدرداریدبفرمایید


بابا  بخاطر اسیبی ک توی جبهه زانوشون دیده بود مجبور شدن عمل کنن زانوشونو 


ولی به ما نگفتن 

گفتن ک چند روزی میرن ماموریت 

ما باهاشون تماس گرفتیم یکی دوبار جواب ندادن ولی بعد گفتن ک دستشون بند بوده 


روزی ک از ماموریت اومدن 

من در رو باز کردم 

خواستم بپرم تو بغلشون یدفه گفتن وایسا وایسا 

و از پشت در عصاشونو  برداشتن 

ما خیلی شکه شدیم 

بابا یواش میخندید 


برامون تعریف کردن ک عمل داشتن و این چند روز بیمارستان بودن و بخاطر اینکه ما نگران نشیم بهمون نگفتن 


چند ماه گذشته بود از عملشون 

ولی بایا هنوز هر دو عصا رو استفاده میکرد .


یه شب اخر شب بود با بابا رفتیم توی محلمون پیاده روی کنیم 


قدم میزدیم و حرف میزدیم 


خونه ی ما ته کوچه بود


وقتی خواستیم برگردیم از سر کوچه من گفتم ک بابا مسابقه بدیم هرکس زودتر رسید؟

بعد خندید و گفتم تو ک نمیتونی پس من برنده میشم 



بابا خندید گفت مطمئنی؟

منم گفتم بله 

گفت پس مسابقه بدیم 


بابا با عصا میدووید 

منم با تمام توانم میدوویدم .


ولی خب حرفشون درست بود 

بابا برنده شد

اون شب خیلی خندیدیم 

و یکی از بهترین خاطره هایی ک با بابا دارم اینه ❤️✅


❓نحوه شهادت پدرتون چطور بود؟

بابا همیشه با شیمیایی درگیر بود 

ولی توی این چند سال اخر خیلی شدید تر شده بود 


اول توی کلیشون بود 

بعد ریه و بعد کبدشون 

شیمی درمانی میشدن و داروهای سنگینی مصرف میکردن 

۴ سال اخر خیلی شدید درگیر بودن 

هفته های اخر حتی توی سرشون هم پخش شده بود و دیگه حتی ماهم نمیشناختن 

حرف نمیزدن 

یادمه دستشونو میاوردن بالا ک مثلا سرشونو بخارونن ولی دستشون روی هوا میموند یادشون میرفت میخواستن چیکار کنن 

هفته ی اخر توی خونه تشنج کردم 


یک هفته توی ای سی یو بودن و روز ۲۶ اردیبهشت به ارزوی همیشگیشون رسیدن


درباره ی جانباز شدنشون هیچ گونه پرونده ای ندارن

چون دنبالش نرفتن✅


❓ازحضوروبرکات معنوی پدردرخانه پس ازشهادت بگید


بعد از شهادت بابا 


من حس کردم باید یه فرق  هایی با قبلا داشته باشم 

باید یه جوری رفتار کنم ک در شان شهید نوادر باشه 

باید اون چیزی ک و کسایی مثل بابام بخاطرش رفتن و جنگیدن و شهیدن اول خودم درک کنم .


حجابمو بهتر کردم 

سعی کردم توی راه شهدا قدم بر دارم 


وقتی توی جاهایی قدم گذاشتن ک برای شهدا بود 

یک سری چیزها خیلی برام مهم شد 


حتی دیگه نمیزاشتم یک تار موهامم بیرون باشه .


همش سعی میکنم قلبمو رفتارمو بیشتر شبیهشون کنم✅


❓خبر شهادت رو چه کسی به شما دادند؟

وحس و حال شما چی بود؟


چند روزی بود دختر عموم و داییم خونمون بودن


اون روز قرار بود برگردن شهرستان 


من مدرسه بودم 

تو اون یکی دو هفته ک بابا حالش بد بود من هر روز از مدرسه به خونه تلفن میکردم تا حال بابارو بپرسم 


همش استرس داشتم 


اون روز نزدیک ساعت ۹ بود من سر کلاس بودم

یکی اومد و گفت ک دفتر بامن کار داره 


رفتم پایین .

دیدم دختر عموم اومده 

استرس کل وجودمو گرفت 

همش میپرسیدم ک چیشده

ناظممون گفت هیچی عزیزم 

مگه باید چیزی بشه؟

دختر عموت اومده بود ک ببینتت ک میخواد بره 

من گفتم تو بری خونه این چند ساعت ک هست دختر عموت باهم باشید 


از استرس من چیزی کم نشد 


اخه خیلی مسخره بود 

ک ناظم بگه برو خونه فقط بخاطر اینکه چند ساعت بیشتر پیشه دختر عموت باشی

رفتیم خونه 

وارد خونه ک شدم 

چند تا از دوستامون تو خونه بودن 

مامانمو دیدم ک داره گریه میکنه 

جون از تنم رفت و نشستم روی زمین 

دختر عموم و دوستم کنارم وایساده بودن 


و همون شد ک یه غم بزرگ به دلم نشست و هنوز ک هنوزه داره عذابم میده✅


پدروصیت نامه ای داشتند؟


❓اگه داشتندبفرمایید


✅وصیت نامه زمان جبهه داشتند 

❓ابراز علاقه شهید در باره حضرت آقا چگونه بود

✅فیلم حضرت اقارو توی تلوزیون میدیدن اشک تو چشمشون جمع می شد







ادامه مصاحبه 👇


❓سفارش شمابه جوانان وهم سالان خودتون چیه؟


جایگاه شهدارو بفهمن 

قدر جانبازارو بدونن

به شهدا وصل شن 

خیلی چیزای دیگه ردیف میشه✅


به عنوان آخرین سوال 


❓حاشیه پیرامون تشیع پیکر مطهر شهید عبدالمحمد نوادر به نظر خیلی میاد بی اعتنایی مسولین اگه حرفی دارید بفرمایید


مسئولین کجا اولویت هاشون رو در نظر گرفتن اخه؟ 


مسئولین مهم نیستن

مهم اون همه مردمی هستن ک اومدن 

مهم اون مردمی هستن ک اومدن فاتحه خوندن ولی بابای من رو نمیشناختن این رو از صحبت هاشون سر مزار پدرم فهمیدم 


اگرچه مسئولین قدر نمیدونن 


ولی مردم خیلی خوب قدر شهداشون و ارزش های کشورشون رو میفهمن✅


⁉️من نهایت تشکر را دارم از دختر محترم شهید ببخشید زحمت دادیم حالمون کنید


@asganshadt

🌷وبلاگ پیدای پنهان🌺

وبلاگ مصاحبه ---


🍂🍁

http://asganshadt.blog.ir



وبلاگ رسمی شهید پاسدار علی میرعلیزاده🌺

http://shidalimiralizadh.blog.ir



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۸:۱۱
خادم الشهدا عاشقان شهادت



بسم الله الرحمن الرحیم


❓خودتان رامعرفی کنید.



✅حسن دبیری هستم دوست وهمرزم شهید

متولد چهل وهشت




❓ازکی باشهیداشناشدید؟



✅درسال شصت دو باشهید اشنا شدم بواسطه عضویت در بسیج 

ودر سال شصت وسه هم همکلاس بودیم




❓ازلحاظ درسی چطوربودن؟



✅در اون‌مقطع که شور شوق فعالیت در بسیجی بسیار نمود داشت

ایشان‌هم در اخلاق وبصیرت هم درس نمونه بودن




❓شماوشهیدمحترم کم سن بودید

چطورشدتصمیم گرفتیدبه جبهه برید؟


درچه سالی اعزام شدید؟



✅دوست مشترک شهیدی داشتیم بنام شهید سعید گیوه چی ایشون در اون زمان حساس بسیار راهنما بودن راهنمایی ایشون وانگیزه خدمت به اسلام باعث شد در جبهه حضور پیدا کنیم


البته اولین اعزام ما به جبهه خارج ار عرف اعزام یا به عبارتی مخفیانه بود که بعد از گذشت دوماه مارو به تهران برگرداندن ومجدد بصورت قانونی اعزام شدیم🌹


سال شصت سه🌹

      


  🌷   کانال عاشقان شهادت🌷


 🌺  @asganshadt  🌹


🌷وبلاگ پیدای پنهان🌺

🍂🍁

http://asganshadt.blog.ir



وبلاگ رسمی شهید پاسدار علی میرعلیزاده🌺

http://shidalimiralizadh.blog.ir






ادامه مصاحبه 

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇


❓ازویژگی های بارزشهیداکبرنژادبفرمایید.



✅تقوی تعهد انجام واجبات وترک محرمات به نحو احسن




❓یکی ازخاطراتتون باشهیدبفرمایید.



✅در اردوگاه کرخه در محل گردان بودیم ایشون دندان درد داشتن برای اینکه فاصله بهداری که امکاناتی برای دندانپرشکی داشته باشه فاصله زیادی با ما داشت نیمه شب بود که به سمت بهداری حرکت کردم


در میانه راه صدای مناجات از یکی از چادرهای گردانهای مسیر به گوش رسید 

با شهید مسیر به سمت چادر ترک کردیم

ومشغول مناجات همراه با رزمندگان دیگر شد 

چنان عاشقانه به تسبح خدا مشغول شدن که دندان درد فراموش شد 

بعداز خواندن نماز صبح به محل استقرار برگشتیم




❓لطف میکنیددرموردنحوه عملیات وشهادت دوستتون بگید.


باهم بودین؟



✅گردان شهادت که ایشون در اونجا بودن از گردانها خط شکن بودن

من در گردان دیگری بودم

روز سوم عملیات من مجروح شدم وبه عقب برگشتم

در تهران‌متوجه شهادت ایشون در روز اول عملیات شدم

عملیات کربلای پنج



❓ایاایشون وصیت نامه داشتند؟


اگه داشتنددرچه موردی تاکیدداشتند؟



✅بله ایشون وصیت نامه داشتن


تاکید بر پیروی از ولایت فقیه وشرکت در مجالس عزاداری داشتن



❓لطف میکنیدفرازی ازوصیت نامه روبفرمایید.


✅باتوجه به گذشت زمان فرازهای زیادی ازوصیت نامه ایشان به یادندارم جزتاکیدبرپشتیبانی ازولایت فقیه





❓ایاباامام خمینی (ره)دیداری داشتید؟


✅باحضرت امام دیداری نداشتن چنان شیفته جهادوشهادت بودن که اززمان حضوردرجبهه تازمان شهادت به ندرت درمرخصی بودن



❓ توصیه شما به جوانان امروزی؟


✅جوانان‌دوران‌دفاع مقدس باشناخت به موقع زمان واطاعت از رهبری بهترین نقش رو در زمان خود اجرا نمودن وبا اطاعت از فرامین امام روح الله کوی سبقت را ربودن

جوانان امروز نیز با توجه به پیچیدگی حیله دشمنان اسلام ضمن تبعیت کامل از منویات مقام رهبری ومطالعه وزیرکی ان شاالله گام‌های موثری بر خواهند داشت



تشکرازاینکه وقت گرانبهاتون دراختیارماگذاشتید



ان شاءالله که موفق باشید

@asganshadt



وبلاگ پیدای پنهان 

http://asganshadt.blog.ir


وبلاگ شهید علی میرعلیزاده 

http://shidalimiralizadh.blog.ir




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۷
خادم الشهدا عاشقان شهادت